بلند بلند می خواند : کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم / ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم اشک می ریخت و راه می‌رفت و می‌خواند. شبیه رباب و سکینه، برای شما بی‌قراریم / از این سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم


نگاهی به کودکان خردسالم انداختم. با خود گفتم واقعا حاضری؟ با بچه ها بری و هر سختی‌ای را به عشق مولا ، تحمل که هیچ، نوش کنی؟ ، 17 ساعت در اتوبوس ، مسیرهای 4 ساعته بین راه، توقف‌های طولانی مدت دم مرز، باران و گلی شدن  سرما و وسط همه‌ی این‌ها، خواسته‌های ریز و درشت بچه‌ها، دستشویی و .

حاضری؟

اربعین


اینجا، وسط قلب و دل ت، خودتی و خدا(1). اگه حاضر نیستی و نمی توانی، حتی همین شعر را هم نگو که باکی نداری!

 

ولی مولاجان، حسین جانم، اگر دیدن شما، به تحمل و نوش کردن تمامی این‌ها باشد، با جان و دل حاضرم شما را آرزویم است بقیه چیزها مهم نیست صادقانه عزم دیدارت را دارم

با اشک می خوانم: کنار قدم های جابر.

 

خاطره ای از عزمی، صادقانه را در اینجا بخوانید.


1. امام على علیه السلام: اِذا اَحَبَّ اللّه ُ عَبْدا اَلْهَمَهُ الصِّدْقَ؛ [غررالحکم، ج 3، ص 161، ح 4101]

هرگاه خداوند بنده اى را دوست بدارد، راستگویى را به او الهام مى نماید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Candice صفحه ي شخصي تیلدا موسسه حقوقی و بین المللی سام علوم تربیتی سفر مسافرت Eric اقدام پژوهی اهداف افرینش تیم تبلیغاتی تاکتیک